|
محمود احمدينژاد رئيس جمهور اسلامي ايران سايت شخصي خود را به چهار زبان فارسي، عربي، انگليسي و فرانسوي با آدرس www.ahmadinejad.ir راهاندازي كرد.
قرار است رييس جمهور هر هفته 15 دقيقه براي اين مجراي جديد ارتباطي زمان اختصاص دهد و سايت را هر هفته يك يا دوبار بروز كند.
رئيس جمهور در مطلب «زندگينامه» چنين نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم عجل لوليك الفرج و العافيه و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدين بين يديه.
در ايامي كه اشرافيت، شرافت بود و شهرنشيني، كمال؛ در خانوادهاي تهيدست در روستايي دورافتاده از توابع گرمسار متولد شدم.
از شهريور 1320 و سلطنت مستبدانه پهلوي دوم پانزده سال ميگذشت كه پدرم كام مرا با تربت سيدالشهدا باز كرد. از آنجا كه قرار بود شاه كوركورانه ايران را دروازه تمدن غرب كند، طرحهاي زيادي اجرا شده بود تا ايران به بازار مصرف ديگري براي كالاهاي تشريفاتي غرب تبديل شود، بدون آنكه در زمينه علمي پيشرفتي داشته باشد. فرهنگ ايران اسلامي ما اجازه چنين هجمهاي را نميداد و مانعي بر سر راه آمال شاه و اربابان بيگانهاش بود؛ از اين رو ميخواستند تا آرام آرام اين فرهنگ اصيل و مستحكم را كمرنگ كنند تا وابستگي اقتصادي، سياسي و فرهنگي ايران به غرب روز به روز بيشتر شود. در پي اجراي همين سياستها و رونق ظاهري شهرها، آن سالها سالهاي هجوم روستائيان به شهرها بود. پس از پيادهسازي سياست اصلاحات ارضي وضع روستاها به مراتب بدتر از گذشته شد و روستائيان براي پيدا كردن لقمهاي نان فريب زرق و برق و ظاهر اغواكننده شهرها را خوردند و شهرنشين يا به بيان دقيقتر "حاشيه نشين" شدند.
بر خانواده ما نيز در روستا بسيار سخت ميگذشت. با تولد من كه چهارمين فرزند خانواده بودم، فشارها بيشتر شد. پدرم شش كلاس سواد داشت. او آهنگري زحمتكش و سرد و گرم چشيده و با ايمان بود و دين را به خوبي ميشناخت. در مسجد حضور پررنگي داشت و قرآن و احكام درس ميداد. اگرچه هيچگاه زرق و برق دنيا در چشم او ارزشمند نبود، اما فشارهاي زندگي او را نيز يك سال پس از تولد من وادار كرد به تهران مهاجرت كند. در تهران، محله پامنار را براي سكونت برگزيديم. براي دور شدن از فضاي به ظاهر مترقي و در واقع بي هويت آن روز تهران كه با فشار رژيم شاه ايجاد شده بود، پدرم خانواده ما را با مسجد و منبر آشنا كرد. من نيز كمي كه بزرگتر شدم و دوران كودكيم آغاز شد و همراه خانواده با مسجد و روحاني آن آشنا شدم.
پدرم هميشه روزنامه ميخريد. كلاس اول بودم كه با كمك بزرگترها خبر تصويب كاپيتالاسيون را در روزنامه خواندم. اگرچه آن روز معني آن را نميفهميدم اما از اعتراضهايي كه در حوزههاي علميه به رهبري حضرت امام به آن شد و از برخورد شديد و خشني كه شاه با معترضين داشت، پي بردم كه شاه ميخواهد برگ ديگري از تحقير مردم كشور در برابر بيگانگان را به كارنامه خود بيفزايد. همان سالها بود كه در پانزدهم خرداد، شاه ياران امام (رحمه ا... عليه) را به خاك و خون كشيد. آنروزها امام تازه از زندان آزاد شده بود.
صحبتهاي امام را در آن ايام هيچگاه فراوش نميكنم. در صحبتهايش چيزي نهفته بود كه همه را شيفته خود ميكرد. ايمان به خدا در كلام او موج ميزد و مردم را به اسلام حقيقي دعوت ميكرد. پيامش دعوت به توحيد بود و عدالت و رفع ظلم و فتنه از جهان. شجاع بود، با صلابت سخن ميگفت، كلامش ساده و صادقانه بود. رهنمودهاي امام بر دلهاي مردم مينشست و به عمق جانها رسوخ مي كرد. همين ويژگيها بود كه او را محبوب قلوب ملت از پير و جوان و البته مغضوب رژيم شاه و اربابان آمريكاييش كرده بود، اما جالب اينجاست كه حتي دشمنان او نيز براي او احترام خاصي قايل بودند.
رفته رفته تحمل امام ديگر براي شاه ممكن نشد و از آنجا كه مي دانستند كشتن او قيام خونين غير قابل مهاري در پي خواهد داشت، تصميم گرفتند امام را تبعيد كنند تا به زعم خود ميان او و يارانش فاصله بيندازند و انقلابي را كه در شرف وقوع بود، مهار كنند.
امام شبانه تبعيد شد و اين تبعيد 14 سال ادامه يافت. در دوراني كه امام در تبعيد بود در كلاسها و جلسات ياران و شاگردان امام با افكار او بيشتر آشنا شدم. هر چه بيشتر با افكار و اصول امام آشنا ميشدم، علاقهام به آن مرد الهي بيشتر ميشد و تحمل دوري وي برايم دشوارتر. دشمنان مردم مسلمان ايران اگرچه امام را از مردم دور كرده بودند اما او در عوض در قلبهاي مردم جا گرفته بود و از هميشه به آنها نزديكتر.
دوران دبيرستان من همراه با جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي بود. آن سالها فشار فقر بر اقشار محروم مضاعف شده بود. تحميل هزينههاي سنگين جشنها و عيش و نوشهاي خاندان شاه و اشراف زادگان و مهمانان خارجيشان كمر مردم را مي شكست. تمام ملزومات اين جشنها با هواپيماهاي اختصاصي از اروپا به ايران آورده ميشد و شايد بتوان ادعا كرد كه جشنهاي ننگين 2500 ساله شاه خائن پرهزينهترين جشن تاريخ تمدن بشري بود.
بگذريم، در چنين شرايطي ديگر پتك و سندان پدر كفاف مخارج خانواده را نميداد و من مجبور شدم براي كمك به خانواده و تامين خرج تحصيل در كارگاه يكي از همسايهها مشغول به كار شوم و كانال كولر پرس بزنم. با وجود آنكه بسيار بازيگوش و پر جنب و جوش بودم اما از درس و مدرسه هم غافل نبودم و دانش آموز ممتاز محسوب ميشدم. از همان دوران بود كه به معلمي علاقهمند شدم و گاه و بيگاه براي دوستاني كه تقاضاي كمك داشتند در خانه يا مسجد كلاسهاي تقويتي برگزار ميكردم. سال آخر دبيرستان با چند كتاب تست و تلاش شبانهروزي مانند همه كنكوريها و البته بينصيب از كلاسهاي تقويتي كنكور خود را براي اين آزمون آماده كردم. قرار داشتن در بحبوحه جريان انقلاب و فعاليتهاي مبارزاتي پراكنده عليه رژيم شاه باعث نشده بود كه دچار ضعف تحصيلي شوم و با تلاش مضاعف سعي ميكردم تا در كنار فعاليتهاي اجتماعي و انقلابي آمادگي علمي خود را نيز همواره در حد مطلوب نگه دارم.
صبح روز امتحان كنكور مطمئن بودم كه رتبهام تك رقمي خواهد بود اما تقدير چنان رقم خورد كه در جلسه امتحان دچار خونريزي بيني شوم. با اين حال رتبه 132 رياضي هم رضايتبخش بود و من توانستم در رشته مورد علاقهام - مهندسي عمران - در دانشگاه علم و صنعت سه سال قبل از پيروزي انقلاب پذيرفته شوم.
رژيم شاه ميخواست با تزريق بيبند و باري و ترويج فساد و فحشا در دانشگاهها، انگيزههاي اسلامي و انقلابي را در دانشجويان بخشكاند و از اين طريق مانع پيوستن آنها به جريان انقلاب شود. اگرچه تعداد اندكي از دانشجويان در اين دام افتادند اما عليرغم تمام تلاشهاي رژيم شاه دانشگاه به پايگاهي براي مبارزه تبديل شد. خوشبختانه جوانان و دانشجويان مذهبي دانشگاهها از امام آموخته بودند كه تمامي حصرهاي غيرعقلاني و تحميلي را بشكنند و به دنبال حقايق ناب باشند. هوشياري اين گروه باعث شد در زمان كوتاهي جرياني نو و غيرالتقاطي در دانشگاهها شكل گيرد كه پيروي از مكتب امام و اعتلاي كلمه توحيد تا آخرين نفس تنها شعارشان بود. شكلگيري اين گروه تازه نفس، اندك اندك مرزبنديها را شفافتر و وزن واقعي هر كدام از گروهها را نمايان كرد و دستهاي پشت پرده انحراف جريان مبارزات را براي همگان آشكار ساخت. حركتهاي مردمي هر روز بيش از پيش رنگ و بوي مذهبي به خود ميگرفت و ارزشهاي ديني مردم همچون شهادتطلبي، ملت ايران را آماده مواجهه با شكنجههاي وحشيانه و گلولههاي آتشين رژيم سفاك شاه ميكرد. اگر نبود ايمان و توكل مثالزدني مردم قهرمان ايران و توسل آنها به اهل بيت و پيروي تمام و كمالشان از امام، ريشههاي انقلاب بارها و بارها در اثر اين شكنجه هاي هولناك و كشتارهاي گسترده ميخشكيد.
با شدت گرفتن جريان انقلاب و واضحتر شدن سرانجام اميدبخش آن خون تازهاي در رگهاي مردم جريان يافت.
امام آمد. پس از 15 سال دوري و تبعيد. استقبالي كه مردم ايران از رهبرشان كردند براي هميشه در تاريخ ثبت شد. تمام ايران براي استقبال از امام به خيابانها ريخته بودند. چشمهاي ناظران جهاني خيره مانده بود و از تحليل اين همه حماسه و شور عاجز بودند.
انقلاب اسلامي مردم ايران پس از سالها استقامت و پايداري قهرمانانه و با تقديم هزاران شهيد در عين ناباوري و حيرت تحليلگران شرق و غرب و دستگاههاي اطلاعاتي ابرقدرتها به پيروزي رسيد. انقلاب ما در نوع خود بينظير بود، مردم با دستاني خالي و صرفاً با تكيه بر سلاح ايمان و با رهبري پير مردي 80 ساله، نماينده نظامي آمريكا – شاه مزدور – را سرنگون كردند و حاميان ابر قدرت شاه را در منطقه و جهان بي آبرو و ذليل كردند.
اگرچه از همان آغاز نهضت امام خميني حكومت مطلوبي كه امام مدنظر داشت، براي همگان روشن بود اما حضرت امام با اصرار فراوان فرمان به برپايي همهپرسي براي تعيين نوع حكومت جديد در ايران را داد تا از همان ابتدا نشان دهد كه با خواست مردم و بر مبناي شرع است كه حكومت اسلامي شكل مي گيرد. اگرچه نيازي به چنين همه پرسياي اساساً وجود نداشت اما امام با درايت خويش حجت را بر همگان تمام كرد و راه بهانه جوييهاي احتمالي را بست. اين اقدام و جواب قاطع ملت ايران به آن باعث سرخوردگي برخي گروههاي وابسته به ابرقدرتها شد و آنان نيز با اشاره قدرتهاي استكباري و در راس آنها آمريكا دست به كشتار مردم بيگناه و ترور رهبران انقلابي زدند تا به زعم اربابان خام خود نهال حكومت جديد را از همان ابتدا بخشكانند، اما مردم حاضر نبودند دستاورد انقلاب عظيم خود را به اين راحتي از دست دهند و باز ايستادند و با تحمل سختيها از انقلاب خود پاسداري كردند و در نهايت گروهكهاي تروريستي را از كشور خود راندند. هرچند اين گروهكهاي تروريستي هنوز هم در پناه شيطان بزرگ آمريكا ذليلانه ارتزاق ميكنند اما سيلياي را كه از ملت ايران دريافت كردند، هرگز فراموش نخواهند كرد.
استكبار جهاني تصميم گرفته بود به هر قيمتي كه شده انقلاب اسلامي ايران را دچار شكست كند؛ زيرا از اين ميترسيد كه انقلاب الگويي براي ساير ملتها در سطح منطقه و جهان شود. از طرف ديگر ميخواست آبروي از دست رفته خود را باز يابد. از همين رو در ميان كشتارهاي روزانه گروهكهاي تروريستي در داخل ايران آتش جنگ عليه ايران توسط رژيم صدام برافروخته شد. تحليل سياستمداران فاسد جهان آنروز بر اين بود كه ايران در اول راه است و حكومت آن هنوز اسقرار كامل نيافته است، نيروي نظامي آن هم از هم گسيخته است و از طرف ديگر سلاح و مهمات ندارد، اما در طرف مقابل صدام هرچه بخواهد به او ميدهيم و او پيروز جنگ خواهد بود. صدام سرمست از كمكهايي مالي، نظامي و اطلاعاتي كه از آمريكا و ديگر كشورهاي غربي دريافت كرده بود، اعلام كرد طي مدت 3 روز تهران را فتح خواهد كرد. جنگي كه به ايران تحميل شد نه 3 روز بلكه بيش از 8 سال به طول انجاميد و در آخر هم حتي يك وجب از خاك ايران نصيب صدام و حاميانش نشد.
در اين هشت سال صدام هم با ما ميجنگيد و هم با مردم خود. هم شهرهاي ما را هدف بمباران شيميايي قرار ميداد و هم روستاهاي عراق را. در تمام مدت جنگ در شرايطي كه صدام شهرهاي ما را بمباران ميكرد، جمهوري اسلامي براي رعايت مسايل اسلامي و انساني از مقابله به مثل پرهيز كرد و درگيري با عراق را به جبهه هاي نبرد محدود كرد؛ اگرچه چنين رفتاري هم باز براي ناظران جهاني قابل درك نبود.
در ابتداي جنگ 25 سال داشتم. مادر و همسرم و تمامي مادران و همسراني كه جوانان و همسرانشان در جبههها از كيان كشور خويش دفاع ميكردند، صبورانه به تربيت نسلي مقاوم، شجاع و مومن اهتمام داشتند. جوانان توانمند امروز ثمره همان تلاشها و به جان خريدن سختيها هستند.
دفاع مقدس دانشگاه منحصر به فردي براي آموختن انسانيت بود. تجربه همزمان مرگ و زندگي انسان هاي جنگ را در بهشتي ميان دنيا و آخرت نگه داشته بود كه هرچه ميگفتند و ميشنيدند و انجام مي دادند، الهي بود.
برادري و صميميت، جديت و سختكوشي، معنويت و عبادت، شوق و شادماني، ايثار و رشادت، همه و همه به ما ثابت مي كرد كه دنيا و آخرت در بستر دين نه تنها با هم در تضاد نيستند بلكه مكمل يكديگرند. شهادت تنها آرزوي رزمندگان ما بود و هست.
سال 67 يعني يكسال قبل از وفات امام (رحمه ا... عليه) قطعنامهاي صادر شد و امام با اكراه آنرا پذيرفت و اعلام كرد كه با اين كار جام زهر نوشيده است. جنگ به پايان رسيد و اين در حالي بود كه در تمام اين مدت سازمانهاي بين المللي سعي ميكردند با تحريف حقايق آشكار متجاوز بودن رژيم صدام را كتمان كنند و در عمل از هيچ كمكي به او دريغ نكردند. براي كساني كه از پيوند اين سازمانها با كشورهاي سلطهگر بيخبر بودند، اين چشم پوشي و كتمان حقيقت عجيب مينمود.
ادامه اين مطلب را به بعد موكول ميكنم؛ چرا كه اولين مطلب از اين مجموعه كمي طولاني شد. از اين پس سعي خواهم كرد كوتاهتر و سادهتر بنويسم.
به اميد خدا قصد دارم حتي المقدور با توجه به 15 دقيقه وقتي كه در هفته براي اين مجراي جديد ارتباطي اختصاص خواهم داد، اين پايگاه را هر هفته يك يا دوبار بروز كنم. پيشاپيش نيز بابت تاخيرهاي احتمالي در ارسال مطالب جديد عذرخواهي ميكنم.
والسلام.