کد خبر: ۳۵۰۳۶۰
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۹ - ۲۲ آذر ۱۳۹۴

فردانیوز: همه می دانیم که چالش های تربیتی در جامعه کنونی بسیار وسیع است، قصد مقایسه نسل ها را نداریم اما بد نیست اگر اشاره ای گذرا به بچه های دهه 50 و 60 داشته باشیم، آن ایام سطح سواد والدین همانند امروز نبود، تکنولوژی هنوز به زندگی مردم سرک نکشیده، تنها همدم و سرگرمی بچه ها انجام بازی هایی همچون خاله بازی، خونه مادربزرگه و دزد و پلیس بود.

دیگر هیچ چیز همانند دهه 50 و 60 نیست، بچه های آن نسل با مفهوم احترام به بزرگتر قد می کشیدند، صبورتر و قانع تر بودند و از همه مهمتر اینکه از هیچ، همه چیز می ساختند. اگرچه آن سال‌ها برای ما حکم خاطرات نوستالژیک را دارد، اما واقعیت این است که والدین در آن هنگام اصول و قواعد تربیتی را بهتر رعایت می کردند.

کودکان و نوجوانان قانع بودند، پای خود را در مقابل بزرگترهایشان دراز نمی کردند، گاهی از بعضی حرف های والدین دلخور می شدند اما در برابر آن ها نمی ایستادند در واقع آن موقع فرزند سالاری معنایی نداشت، اما این روزها فرزندان، سالار خانه ها شده اند. با گذر زمان، خط قرمزهایی که اولیا و مربیان برای دانش آموزان ترسیم کرده بودند، رنگ باخت و در واقع هیچ خط و مرزی برای فرزندان جامعه تعیین نشد.

عدم نظارت والدین بر رفتارها و عملکرد فرزند

این روزها یکی از بزرگترین مشکلات تربیتی به نبود نظارت ها بازمی گردد یعنی اینکه هیچ نظارتی بر رفتارها و عملکرد فرزند صورت نمی گیرد، آنها به صورت خودمختار عمل کرده و برای سرنوشت خود در همه امور تصمیم می گیرند در حالی که نظارت و چگونه نظارت کردن از مهم ترین فاکتورهایی تربیتی محسوب می‌شود.

تغییر سبک زندگی و راحت گرفتن بیش از اندازه به فرزند سبب شده تا روحیه فردگرایی در جامعه تقویت شود، این امر به شکسته شدن حرمت در خانواده ها نیز دامن زده است.

پول تو جیبی های نجومی

از سوی دیگر نباید از خاطر برد که دادن پول تو جیبی های نجومی از دیگر معضلات تربیتی است که فرزند را راحت طلب و بی اراده بار می آورد. در گذشته بسیاری از فرزندان از والدین خود پولی دریافت نمی کردند چه بسا در سه ماه تابستان کار سر کار نیز می رفتند و از همان پول برای سال تحصیلی خویش استفاده می کردند، این مسئله آنان را سخت، صبور و قانع بار می ‌آورد. فرزندان ما در گذشته می دانستند که برای بدست آوردن چیزهایی که دوست دارند باید تلاش کنند اما امروز یک نوجوان نیازی به کار ندارد زیرا هرچیزی را که بخواهد، می تواند ظرف چند هفته با پول تو جیبی خود خریداری کند.

همه ما فرزندانی را می شناسیم که از راه پول تو جیبی برای خود گوشی موبایل و موتور خریده اند، آن هم ظرف مدتی کوتاه. این روزها برای بچه ها هیچ چیز سخت نیست، همه چیز در سایه تنبلی و کم تحرکی فراهم است.

علت این امر را شاید بتوان در این استدلال جستجو کرد که بسیاری از والدین دلشان نمی خواهد فرزندانشان سختی بکشند و یا سختی هایی که خود تجربه کرده اند را فرزندانشان تجربه نکنند. به همین دلیل تصور می کنند اگر محدودیت مالی را از آن ها بردارند و بی حساب و کتاب در اختیارشان پول قراردهند به کودکانشان لطف و ترحم کرده اند در صورتی که نخستین آسیب این شیوه، تربیت فردی است که در جوانی و در دوارنی که قرار است مسئولیت خانواده ای را بر دوش بگیرد چیزی از مدیریت پول و خرج نمی داند.

حاکمیت فرزند بر ساختار خانواده

در این میان حاکمیت فرزند بر ساختار خانوادهکه از آن به فرزندسالاری هم تعبیر می شود، خدشه ای بزرگ به جایگاه پدر و مادر وارد کرده است. در بسیاری از مواقع فرزند چیزی را از والدین خود طلب می کند که اقتضاء سن او نیست اما پدران و مادران بدون هیچ چون و چرایی، خواسته های فرزند را برآورده می سازند چون به مسئله فرزندسالاری تن داده اند. همین امر سبب عدممسئولیت‌پذیری فرزند طی سال های آینده می شود.

والدینی که امروز تلاش می کنند در قالب آزادی های بی حد و حصر، حرف فرزند خود را به کرسی نشانده و دیگر دست به دامن تنبیه و توبیخ نمی شوند، دچار اشتباه شده اند زیرا یکی از اصول تربیت درست این است که نیش و نوش در کنار هم قرار بگیرد و فرزند برای کارهای خوب، تشویق و برای کارهای بد، تنبیه شود بنابراین اگر این اصل مورد غفلت قرار بگیرد، آنگاه فرزند به حال خود رها شده و می داند که حرف اول و آخر را او در خانه می زند، پس،از رفتار والدین خود کمال سوء استفاده را کرده و به هرکاری که دلش بخواهد دست می زند، بدون اینکه از پدر و مادر اجازه بگیرد.

همه روانشناسان امور تربیتی و کارشناسان امور خانواده بر این مسئله اذعان دارند که فرزند سالاری نشان دهنده، دیدگاه باز و جهان شمول والدین نیست، بلکه ناشی از تربیت غلطو بدون ضابطه آن‌هاست.

مطابق اظهارات صاحب نظران، والدین امروزی به جای توجه به ابعاد روحی و روانی فرزندان جامعه به بعد جسمی و مادی آن ها توجه کرده و می خواهند به جای پاسخگویی به نیازهای روحی و معنوی به امکانات مادی آن ها توجه کنند در صورتی که همین امر سبب شده تا فرزندان جامعه با ضعف تربیتی روبرو شوند. این پدیده، توان و مقاومت آنان را در برابر آسیب ها، کاهش داده است.

والدینی که در برابر خواسته های فرزند قدرت نه گفتن را ندارند

یکی دیگر از معضلات تربیتی جامعه امروزمربوطبه آن دسته از والدینی است که در برابر خواسته های بی جای فرزندشان قدرت نه گفتن را ندارند و تصور می کنند که اگر فرزند لب تر کند باید هرچه را که می خواهد در اختیارش قرار دهند. حتی بسیاری از والدین با کلی قرض و قوله، آنچه را که ثمره زندگی شان می خواهد را تامین می کنند در حالی که این کار اشتباهی استراتژیک است و قدرت درک فرزند را در شرایط گوناگون پایین می آورد.

گاهی این والدین در دوران کودکی هم قدرت تحمل گریه کودک شان را ندارند و برای اینکه فرزند از گریه دست بردارد، هرچه بخواهد را تهیه می کنند اما نمی دانند، با این کار رسما به فرزندشان یاد می دهند، راه دریافت چیزهایی که دوست دارد، همین گریه و لجبازی است. والدین باید بیاموزند که گریه و اشک ریختن، هیچ کودکی را تاکنون نکشته است بنابراین نباید از همان دوران کودکی به فرزندان راه میان بری برای رسیدن به خواسته هایشان نشان داد.

امام باقر(ع) فرموده اند: «شر الاباء من دعاه البر الی الافراط و شر الابناء من دعاه التقصیر الی العقوق»؛ بدترین پدران کسی است که [در نیکی از حد اعتدال خارج شود و] به زیاده‌روی بگراید و بدترین فرزندان فرزندی است که در اثر کوتاهی، به عاق والدین دچار شود». این سخن نشان می دهد که نباید در محبت به فرزند به صورت افراطی عمل کرد زیرا محبت زیادی و خارج از حد اعتدال، موجب پر توقعی فرزند در جامعه شده و قدرت تاب آوری او را در برابر حوادث کاهش می دهد، همچنین موجب زودرنجی، احساس حقارت و سرخوردگی او در برابر بروز و ظهور کوچکترین مشکلات می شود.

محبت زیادی در کنار سرویس های بیش از حدی که والدین به فرزندان خود می دهند، نسل امروزی را با مسائل متعددی روبرو کرده است.

نسل امروزی فقط در حال خدمات گرفتن از والدین خود است، تفریح و شرایط آموزشی معمولا در بالاترین سطح خود بری فرزندان فراهم می شود و بسیاری از والدین به قول معروف از شکم خود می زنند و در دهان فرزندشان می گذارند! اما این کودکان مهارت‌های زندگی و نحوه روبرو شدن با مشکلات را از والدین نمی آموزند به همین علت قدرت تصمیم‌گیری آن ها در برابر مشکلات پایین می آید، همه این ها نتیجه خدمت دادن بی رویه پدر و مادر در به فرزندان است است.

فرزندی که حالا با وجود سن و سال کم به تقلید از والدین صبح تا پاسی از شب به فعالیت در شبکه های اجتماعی مشغول است و بدون هیچ کنترلی در دام آسیب های مختلف گرفتار می شود.

در حقیقت می توان این گونه بیان کرد که دسترسی آسان فرزندان جامعه به وسایل ارتباط جمعی و شبکه های مجازی نیز یکی دیگر از معایب و مشکلاتی است که در امر تربیت دیده می شود و جالب تر اینکه والدین در برابر این امر واکنشی نشان نداده و فرزند را در معرض آزادی های بی حد و مرز قرار می دهند.

آسان گیری والدین

آسان گیری بیش از حد هم یکی دیگر از معضلات تربیتی در جامعه کنونی ماست، این امر سبب می شود تا کودک بر امور خانه مسلط شده و به نافرمانی از والدین بپردازد، این مسئله کودکان را به آدم های پرخاشگر، لجباز، کله شق و عصبانی تبدیل می کند و میزان انتظاراتشان را از جامعه بالا می برد، چرا که تصور می کنند همه افراد جامعه باید همانند پدر و مادر با آن ها رفتار کنند.

یکی از مباحثی که در مسئله تربیت خیلی اهمیت دارد، این است که جایگاه والدین و فرزندان در یک مرتبه نیست، اما گاهی پدران و مادران به خاطر طرز تفکر غلط خود با فرزند به گونه ای رفتار می کنند که او متوجه جایگاه بالاتر والدین نشود، این امر سبب می شود تا فرزند حرمت و احترام آن ها را به درستی رعایت نکند. درست است که صمیمیت و محبت بین اعضای یک خانواده باید وجود داشته باشد، اما نباید دو موضوع محبت و عدم تبیین جایگاه والدین را باهم اشتباه گرفت.

بنابراین دوستی و صمیمیت با فرزند در کنار حفظ حرمت و جایگاه والای پدر و مادر در ساختار خانواده اهمیت پیدا می کند. بدون شک پدر و مادری که جایگاه لازم را در خانواده نداشته باشند، نمی توانند به تربیت صحیح فرزندان بپردازند، البته عوامل گسترده ای در ناتوانی والدین برای تربیت صحیح فرزندان نقش دارد، در این میان کاشت تخم بدبینی در دل فرزندان جامعه از مهمترین چالش هایی است که بر شکل گیری شخصیت؛ خدشه ای بزرگ وارد ساخته است.

در این موارد والدین مدام تکرار می کنند: «این روزها نمی توان به هیچ کس اعتماد کرد» و «اگر حواست را جمع نکنی کلاهت پس معرکه است»؛ این جمله ها ممکن است در جامعه مصداق داشته باشد، اما نباید با تکرار این عبارات، ذهن و فکر فرزند را به سمت بد بودن جامعه سوق داد زیرا این حس بی اعتمادی نسبت به جامعه سبب می شود تا کودک فکر کند که همه به راستی می خواهند سر او را کلاه بگذارند، این حس بدبینی، فرزند را به سمت دروغگویی و فرار از آدم های جامعه می کشاند.

منبع: هفته نامه سردار جنگل استان گیلان

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"